سلام به همه ی دوستان عزیزم
من امروز عنوان مناسبی برای موضوعی که میخوام بنویسم پیدا نکردم.دیشب چهارشنبه سوری بود و وضع خیابونا و کوچه ها خراب بود.من و نازنین هم خیلی ترسیدیم به خاطره همین نرفتیم بیرون از خونه.اینقدر صداهای وحشتناک میومد که نگو و نپرس.خلاصه من و نازنین ساعت 11 شب رفتیم تویه کوچه ترقه بازی و فشفشه بازی.خیلی خوش گذشت اما... . یکی از همسایه ها اومد بیرون رویه سر منو نازنین جیغ و داد کردن.منو نازنین هم ساکت نموندیم گفتیم برید به بقیه بگید.اون خانوم هم که دید حق با ماست رفت خونشون و درو با عصبانیت بست.منو نازنین هم اینقدر خندیدیم که دیگه مردیم..
خلاصه یه کم دیگه اگه تویه کوچه میموندیم بقیه همسایه ها هم میومدن بیرون دیگه ما هم رفتیم تویه خونه به اون همسایه خندیدیم.اما کاره من و نازنین هم خداییش بد بود اما لذت داشت..خوب دیگه بیشتر از این خستدون نمیکنم الان به نازی یه زنگ میزنم تا براتون چندتا عکس بذاره.
خدا نگهدار همگیتون
|